Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

مجمع فرهنگي رهپويان علوي شهر سريش آباد

همراه با قرآن
آیه قرآن تصادفی
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 122753
تعداد مطالب : 105
تعداد نظرات : 87
تعداد آنلاین : 1

بسم الله الرحمن الرحیم

در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی

که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالیکه گویی ایستاده بودم

چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد

در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد

میشود و اگر نخواهد نمی شود

به همین سادگی!




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

بسم الله الرحمن الرحیم

کجایی ای دستگیر

تنها ماندیم، در نابودها بودنی نیافتیم

نیمی از آمدنت ترس دارند و نیمی تردید

و اندکی با حضور قلب، آمدنت را طلب ‏می‌کنند

تنهاییم و قدممان یارای رفتن ندارد‏

هر آن وجود منجی‌ات را بیشتر خواهانیم

ما را به حال خود وامگذار

ما را دستگیری جز تو نیست

هان ای پرنده انسان باز ای به این پست خاک

و ما را رهنمون باش

پ ن :يا فاطمه (س) جان!
ياريمان کن در انتظار روزي که فرزندت بيايد
و انتقام صورت نيلي ات را بگيرد، ثابت قدم بمانيم...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

و سر مستودع فیها به عدد ما احاط به علمک

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

بسم الله الرحمن الرحیم

آقا اجازه!
دست خودم نیست خسته
ام!
در درس عشق
من صف آخر نشسته
ام!
یعنی نمی
شود كه ببینم سحر رسید؟
درس غریبِ غیبت كبرا به سر رسید.
آقا اجازه!
بغض، گرفته گلویمان؛
آنقدر رد شدیم كه رفت آبرویمان
استاد عشق!
صاحب علم!
گل بهشت!
باید كه مشق نام تو را تا ابد نوشت!




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان

حال و احوال شماخوبه؟

موافقین چند سطردرباره ی مولامون آقا امام زمان (عج) حرف بزنیم؟

اگرموافقین برین ادامه مطلب...




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

بسم الله الرحمن الرحیم

1-ایمان داشته باشیم که اگر ما او را نمی بینیم،

او ما را می بیند.

2-حرف دل و اسرار خود را برای او بازگو کنیم.

او بهترین و محرم ترین دوست ماست.

3-در هر روز،یک کار که از چشمه محبت ما

نسبت به او می جوشد،برای او انجام بدهیم.

4-دنیای ما به وسعت فکر ماست،به کامل ترین

و بزرگ ترین انسان فکر کنید.

5-اورا شریک لحظه های زندگی خود کنید.

منبع:زندگی مهدوی محمد رضا فوادیان




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,
 بسم الله الرحمن الرحیم

دلم سوخت برای برگی که....

در بلندی درخت ایستاده بود

ولی مات و مبهوت انسان ها شده بود

کودکیشان و بعد بزرگسالیشان

خنده هایشان و بعد گریه هایشان

عشق و دوستیشان و بعد دعواهایشان

آن قدر متعجب بود که خشکش زدو افتاد

برگ عزیزم زیاد نگران نباش،ما مدت هاست

خشکمان زده ولی چون به درخت چسبیده ایم نمیفتیم

اگر یک درصد امید برای زندگی داشته باشم

فقط به خاطر درختیست که به آن تکیه کردم....

درختی به نام مهدی(عج)




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اینجا
 
صدای پا زیاد می شنوم...
 
اما........
 
هیچکدام تو نیستی!...
 
دلم...
 
خوش کرده خودش را به این فکر ...
 
که
 
شاید
 
پا برهنه بیایی......!.

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

برای خانه همسایه ات

چراغ آرزو کن ،

قطعاً حوالی خانه تو هم

روشن تر خواهد شد...

 

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

 

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست !


به سوی نور

 که باشی سایه ها در پس تواند

 حتی آنگاه که ایستاده ایی …

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,
 
بسم الله الرحمن الرحیم



مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در دوران

حیات خویش، ریاست علمی و مدیریت مدرسه

علمیه حاج ملا محمد جعفر را بر عهده داشت

که اکنون به نام حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی معروف است. 

کلام شیوا و لهجه دلنشین این استاد اخلاق

همچنان در اذهان مردم تهران باقی مانده است.

در ادامه به شرح مزاح‌های پیامبر از زبان

آیت‌الله مجتهدی که در کتاب «آداب الطلاب» بیان شده است،

اشاره می‌شود:

پیرزن وارد بهشت نمی‌شود

روزی پیرزنی به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد،

دعا فرمایید که خداوند مرا اهل بهشت قرار دهد،

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پیرزن وارد بهشت نمی‌شود!

آن پیرزن گریه کرد، پیامبر اکرم(ص) خندید

و به او فرمودند: آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید:

«إِنَّآ أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَآءً، فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً»(۲)،

یعنی ما آن‌ها را آفرینش نوینی بخشیدیم

و همه را دوشیزه قرار دادیم. (۳)

ماجرای خرما خوردن پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع)

یک روز پیامبر(ص) با امیرمؤمنان(ع) خرما می‌خوردند،

پیامبر(ص) از روی مزاح و شوخی، هسته‌های

خرماهایی را که می‌خورد، پیش‌روی امیرمؤمنان(ع)

می‌گذاشت، وقتی که از خوردن خرما فارغ شدند،

همه هسته‌ها نزد امام علی(ع) جمع شده بود،

پیامبر(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمودند:

«یا عَلِیُّ اِنَّکَ لَاَکُولٌ»، ای علی! تو پرخور هستی،

امام در پاسخ (مزاح و شوخی آن حضرت) عرض کردند:

«اَلْاَکُولُ مَن یَأْکُلُ الرُّطَبَ وَالنَّوا»، پرخور کسی است

که خرما را با هسته‌اش می‌خورد! (۴)

پیرزن بی‌دندان

پیرزنی بر اثر پیری، دندان‌هایش افتاده بود،

پیامبر(ص) او را دید و فرمودند: پیرزن بی‌دندان، به بهشت نمی‌رود.

پیرزن گریه کرد، پیغمبر(ص) به او فرمودند:

چرا گریه می‌کنی؟ او عرض کرد: ای رسول خدا!

من بی‌دندان هستم، پیامبر(ص) خندید و فرمودند:

«لاتَدْخُلینَ الْجَنَةَ عَلی حالِکِ»، تو با این حال وارد

بهشت نخواهی شد،(۵) بلکه دوشیزه و

جوان خواهی شد سپس وارد می‌شوی.

ماجرای عسل هدیه‌ای که پیامبر(ص) مجبور به خرید آن شد

روزی پیامبر اکرم(ص) با اصحاب در مسجد نشسته بودند

که شخصی وارد شد و عرض کرد: یا رسول‌الله! هدیه‌ای

برای شما آورده‌ام، چون آن را تقدیم کرد، حضرت(ص)

متوجه شدند که عسل است، با انگشت مقداری

از عسل را میل کردند، آن مرد عرض کرد:

آیا خوشتان آمد، پیامبر(ص) فرمود: آری!

آن مرد عرض کرد: حال که چنین است لطف بکنید،

پول آن را لطف  کنید، پیامبر(ص) فرمود:

مگر نگفتی هدیه است؟ عرض کرد:

چرا هدیه است، منتها از آن هدیه‌هایی است

که پولش را هم باید بدهید!

پیامبر تبسمی کرد و سپس پول عسل را دادند،

هر وقت ناراحت می‌شدند، به یاد آن مردم می‌افتادند

و می‌فرمودند: آن عرب بیابانی چه شد کاش نزد ما می‌آمد

و ما را خوشحال می‌کرد.(۷)

این پا شبیه چیست؟

روزی پیامبر اکرم(ص) در مسجد و با حضور اصحاب

و یاران نشسته بودند، پس از مدتی پای آن حضرت

خسته می‌شود و پیامبر(ص) حیا می‌کند

که پایش را دراز کند، چرا که قرآن می‌فرماید:

«فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ ۚ

إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ»(۸)،

چون غذا تناول کردید، زود از پی کار خود بروید

و متفرق شوید و به سرگرمی و انس به

سخنرانی نپردازید، چرا که این کار پیامبر را آزار می‌دهد

و از شما خجالت می‌کشد و حیا می‌کند که اظهار کند.

ولی بر اثر شدت خستگی پا، آن حضرت یاران و

اصحاب مزاح می‌کنند و پا را دراز کرده

و می‌پرسند: به نظر شما این پای من، شبیه چیست؟

حاضران در مجلس هر کدام چیزی می‌گویند

و هر یک پا را به چیزی تشبیه می‌کنند.

چون خستگی، از پای آن حضرت رفع شد،

اشاره به آن یکی پایشان کرده و فرمودند:

این پا، شبیه این پای دیگر من است.

  ———————————————————————

  • *پی‌نوشت‌ها:
  • ۱- بحار جلد ۱۶ صفحه ۱۹۴
  • ۲- سوره واقعه آیه ۳۵ و ۳۶
  • ۳- بحار جلد ۱۶ صفحه ۱۹۵ و شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید جلد ۶، صفحه ۳۳۰٫
  • ۴- زهرالربیع صفحه ۷٫
  • ۵- بحار جلد ۱۶ صفحه ۲۹۸٫
  • ۶- بحار جلد ۱۶ صفحه ۲۹۸٫
  • ۷- اصول کافی جلد ۴ صفحه ۴۸۵ با مختصر تفاوت.
  • ۸- سوره احزاب آیه ۵۳٫
  • فارس

 

 



برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,



برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

(بسم الله الرحمن الرحیم)

 

شاید آن روز که سهراب نوشت:

"تا شقایق هست زندگی باید کرد"

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید اینگونه نوشت:

هر گلی هم باشد، چه شقایق چه گل پیچک و یاس

زندگی بی مهدی

زندگی با غم‏هاست 


*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*



برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

(بسم الله الرحمن الرحیم)

  
هوای لبخند هایت را داشته باش که روزگار روزگاره ناچاریست

روزگار بی مولا روزگار درد و غم است روزگار بی لبخند است

و من به که پناه برم از این همه درد جز تووقتی سیرم از سیلی

و لگدی که روزگار به من زده است و من هنوز بی توام هنوز آدم نشده ام

من با غم زمانه کنار میایم اما با غم مولا نه که خود بار ها غم گذاشته ام

روی دل مولای مازروزگار بی مولا دیگر نمی نویسم

تا کمی نزدیک شوم که پیش چشم هایش خجالت آبرویم نباشد

*اللهم عجل لولیک الفرج
*

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

مهدی (عج) جان، آلودگی هوا که سهل است.!


آلودگی دلهایمان نیز از هشدار گذشته


و نفس هایمان به شماره افتاده،

سالهاست زندگی مان تعطیل رسمی ست 

هوای باریدن نداری مولا..؟

اللهم عجل لولیک الفرج …
اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد
و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم”

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

گفت:«لطفاً این پرونده ها را بشمار» …

گفتم:«مثل هفته قبل … هنوز به سیصد تا هم نرسیده».

غمی روی چهره اش نشست.

گفت: «یاران من کی کامل می شوند؟…»

اللهم عجل لولیک الفرج




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

خاطره ای شنیدنی از بچه های تفحص اصفهان:

 

یکی از بچه های تفحص اصفهان می گفت :

رفتیم در خونه ی شهید خبر بدیم که

بیایید استخوان های شهیدتون معراج شهداست.

بیایید تحویل بگیرید. می گفت رفتیم

در زدیم دختری اومد در رو باز کرد .

گفتم شما با این شخص چه نسبتی دارید؟

گفت : بابامه چی شده؟ گفتم :

جنازشو پیدا کردن میخوان پنج شنبه ظهر بیارن.

دیدم دختره گریه کرد . گفت یه خواهش دارم

رد نکنید . گفت : حالا که بعد این

همه سال اومده ظهر نیاریدش شب جنازه رو بیارید .

شب شد همون روز مدنظر تابوت رو با

استخوان ها برداشتیم ببریم به همون 

ادرس . تا رسیدیم دیدیم

کوچه رو چراغ زدن ...ریسه کشیدن ...شلوغه میان میرن

گفتیم چه خبره ؟! رفتیم جلو گفتیم

اینجا چه خبره ؟ گفتن : عروسی دختر این

خونست ! می گه تا اومدیم برگردیم

دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه گفت :

بابامو نبرید . من ارزو داشتم

بابام سر سفره ی عقد بیاد من مهمونی گرفتم.

هرکی از در میاد می گه :

بابات کجاست ؟ بابامو بیارید ! باباشو بردیم چهارتا

استخوان گذاشت کنار سفره ی عقد .

استخوان دست باباش وبرداشت کشید

رو سرش گفت: بابا دخترت عروس شده ..................

 

        شهدا شرمنده ایم ..........

 

 




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,

 

خوش به حال انار ها و انجیر ها…

دلتنگ که می شوند میترکند…….

“اللهم عجل لولیک الفرج”

1




برچسب ها :

موضوع : خواندنی ها , ,


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد